Sunday, October 10, 2010

تحول فکری ایرانیان و دیدگاه من


در چند سال گذشته، بسیاری از ایرانیان توانسته اند با مطالعه کتابهای بسیار مفیدی در مورد اسلام به این واقعیت پی ببرند که محمد بن عبدالله به دروغ ادعای پیامبری میکرد.  عده زیادی از اینآن بعد از دیدن نتایج انقلاب و مطالعات زیاد در مورد وجود خدا نیز شک کرده اند و یا کاملا نسبت به عدم وجود خدا یقین پیدا کرده اند.  برای خیلی از کسانی که به خدا اعتقاد دارند فراموش کردن خدا به منزله پدید آوردن یک خلا درونی است چون خدا برای آنان طناب یا لنگری است که بدون آن، این افراد احساس گمگ گشتگی و پوچی می کنند. 

فرق من با دوستان از دین برگشته در این است که من امروز پس از بیست سال مطالعه و تفکر، نه تنها با خیال آسوده و بدون ترس، ایمانی به محمد و خدا ندارم بلکه پله ای پیشتر رفته، فرهنگ و تاریخ ایران را آنطور که در کتب پارسی معرفی می شود از ابتدا تا به امروز تحت سوال آورده ام. نفی فرهنگ به اصطلاح والای ایرانی و بزرگی های کوروش، خیام و حافظ همانقدر برای من مشکل بود که نفی محمد و خدا برای یک مسلمان. نفی ایران باستان به عنوان مهد هنر، تفکر و علم، مانند نفی خدا، برای بسیاری از ایرانیان احساس پوچی می آورد که قابل درک است.  تحت سوال آوردن هر مسئله بنیانی ممکن است به سان تیشه بر ریشه به حساب آید ولی این ترس بخردانه نیست. امروز نفی این فرهنگ، به عنوان یک فرهنگ درخشان، در من هیچ ترس یا احساس پوچی بوجود نمی آورد و بیشتر موجب روشنی من در مورد مسائل ایران میگردد. اولا"، من احساس میکنم  هنوز یک انسانم و قادر به انجام بسیار چیزها بدون نیاز به الله یا ایران باستان، دوما"، مرا متوجه اشکالاتی میکند که تا کنون متوجه آن نبودم (فرهنگ شکست در ایران) و در آخر، من از تاریخ میدانم که اروپاییها نیز در قرن ۱۴ میلادی متوجه پوچی خود شدند، از صفر شروع کردند و امروز به اینجا رسیده اند.  پس جهت حرکت مهم تر از نقطه شروع است. مانند کسی که بسیار چاق بوده ولی تا کنون کسی این مطلب را به او نگفته و خود نیز همیشه تصویر غلطی از خود داشته است. پس شروع از صفر هیچ واهمه ای ندارد تا زمانی که جهت صحیح باشد.  مردم ایران قرنهاست که در جا زده اند همانطور که اروپاییان قرنها در جا زدند. رسیدن به این دیدگاه در ابتدا برای من بسیار ناراحت کننده بود و موجب درد و نفی آن دیدگاه.  ولی به مرور دست آورهای این نگاه روشن موجب موفقیت من در زنگی شد.  یعنی اعتقاد راسخ به عقل و نه احساس، اطمینان به اینکه به حکم انسان بودن من میتوانم هر مشکلی را حل کنم و اینکه اگر مشکلی دارم به خاطر آنست که من با آن مواجه نشده ام.                ء


 
برای رفع سوء تفاهم باید بگویم، من در ایرانیان اشکال ژنتیکی سراغ ندارم.  شاید زمانی به طور علمی، تفاوتهای ژنتیکی بین ملل مختلف ثبت گردد، ولی این تفاوتها در برابر فاصله زیادی که بین تمام حیوانات و انسانها وجود دارد شاید بسیار اندک باشد، بدین معنا که همه انسانها از هر نژاد به خاطر برتری ذهنی بر حیوانات قادر به ساختن، یادگیری و بهبود وضع خود از روزی به روز دیگر میباشند.  از آن گذشته برتری علمی، هنری و فلسفی ایرانیان و امپراتوری اسلام بر اروپاییها در قرون وسطی (قرون هشتم تا ۱۲ میلادی)، یعنی دوران طلایی فرهنگ اسلام،  نشانگر این مهم است که ایرانیان قدرت و توان فکری و خلاقی بالایی را می توانند داشته باشند و جهل فرهنگی به طور قطع میتواند حتی اروپاییان را از پای در آورد پس ما دست کمی از دیگران شاید نداشته باشیم.

برای روشنی بیشتر باید بگویم، برتری مسلمانان در قرون وسطی، به خاطر اسلام محمدی نبود، چون اسلام محمدی اولا به خاطر ضد و نقیضهای آیین محمد وجود خارجی ندارد و دوم به خاطر آنکه روند اسلام به محض فوت پیامبر از دست او خارج و به جهات مختلف کشیده شد، منجمله خلفای بنی امیه که از بانیان علم و فرهنگ به شمار می آیند.  در این دوران شکوفایی اسلام، که به نام 
Golden Age of the Islamic Empire
یا The Age of Islamic Helenism
شهرت دارد، اسلام به سرعت تحت تاثیر علم و فلسفه یونان قرار گرفت.  مسلمانان و در صدر آنان، دانشمندان ایرانی یکه تاز دشت علم شدند زمانی که همتایان اروپایی آنها در قعر ظلمت فرو رفته بودند.  این دوران قابلیت افت ذهن اروپایی را نشان میدهد و هیچ شخص تحصیل کرده ای در کشورهای غربی نیست که منکر عقب ماندگی اروپاییان در ظلمات مذهب مسیح و برتری مسلمانان تحت تاثیر علوم یونان شود.
  در قرون وسطی، اروپاییها از فرهنگ یونان و فلسفه عقل دور شدند و مسلمانها پیرو و ادامه دهنده آن. پیشرفت عجیب مسلمانها در آن دوره و عقب افتادن اروپاییها از کاروان علم و فرهنگ، به من نشون میده که دلایل عقب افتادگی ایران امروز، مسائل جغرافیایی ( تئوری کمبود آب) یا ژنتیکی (برتری نژادی) نیست. اشکال فرهنگ فقر و شکست است.   ء.
این دوره دیری نپایید به این معنا که مسلمانان مشعل تفکر یونانی را به اروپاییان دادند و خود به آن پشت کردند.  اروپاییها در طی جنگهای صلیبی مبهوت دست آوردهای مسلمانان شدند و از طریق ترجمه های آنان از کتب یونانی به متونی دست یافتند که قرنها آنان را گمشده می پنداشتند.  لیست اختراعات مسلمانان در این دوران و دستآوردهای آنان در طب، گیاه شناسی، ریاضیات، نجوم، مهندسی و غیره کوتاه نیست.   ء

به تدریج، مسلمانان مجبور به دوری جستن از خرد میشوند چون نگاه علمی به منزله تحت سوال آوردن همه چیز منجمله ارکان اسلام است که جایز نبود و موجب شک. داستان درد آور ستمهای بسیار به دانشمندان اسلامی در این دوران بلند است.  ستایش از خرد که در شعر فردوسی بر آن تکیه میشد، به تدریج در اشعار خیام، مولوی، حافظ و دیگران مقام خود را از دست میدهد. تا جایی که بسیاری از بزرگان ایران اشعاری بر مبنای دشمنی با خرد مینویسند.  ء
خیام میگوید: "ای رفته به چوگان قضا همچون گو.. چپ میرو و راست می رو و هیچ مگو .. کانکس که ترا فکند اندر تک و پو .. او داند و او داند و او داند و او."
شیخ بها میگوید:
چند و چند از حكمت‌ يونانيان‌ حكمت‌ ايمانيان‌ را هم‌ بخوان‌
حافظ میگوید:
خرد در زنده رود انداز و می نوش   به گلبانگ جوانان عراقی
مولوی میگوید:
آزمودم عقل دوراندیش را   بعد از این دیوانه سازم خویش را
چیزی که موجب پیشرفت علمی و فرهنگی مسلمانان شد دنباله روی از دیدگاه علمی یونانیان، ثروت و پشتکار فراوان بود که پس از کناره گیری آنآن از تفکر یونان،آنان را به تدریج به دوران انحطاط برد.  اروپاییها مشعل تفکر یونان را از مسلمانان هدیه گرفتند و با آن انقلاب رنسانس را پدید آوردند که مطالعه ی آن برای هر ایرانی بسیار پر هوده خواهد بود.   ء

دیدگاه من، نه تنها به رد وجود خدا و پیامبری محمد میپردازد، بلکه، دست آوردهای فرهنگی، هنری و فلسفی ایران باستان را نیز تحت سوال می آورد. این دیدگاه در ضمن، فرهنگ "والا"ی بر خاسته از اشعار خیام، سعدی، حافظ، مولوی و افکار فلاسفه ی ایران اسلامی چون ابن رشد، میر داماد، شیخ سهروردی، محمد غزالی، شیخ بها، ملا صدرا و ملا هادی سبزواری را چیزی جز فرهنگ شکست و خیالبافی نمی بیند چون این "بزرگان" هیچگاه نتوانستند و یا نخواستند با آزادی کامل به انسان و طبیعت بنگرند. به این دلیل که درگیری ذهن با افکار الهی جلوی رشد منطقی ناب را میگیرد، همان چیزی که فلسفه نامیده میشود.  ایرانیان متفکران (اسلامی) زیادی داشتند ولی فلاسفه بسیار اندکی.   ء

اروپا لازم داشت از مسیحیت *و* فرهنگ قرون وسطایی خود فاصله بگیرد تا به جهان امروز دست یابد.  ما نیز، به نظر من، باید از اسلام و بسیاری از عادت های ایرانیی که داریم دست بشوییم و مردم ایرانی فردا شویم. صرف استفاده از وسایل امروزی کسی را به تمدن نمیرساند.  ما باید در تربیت نسل آینده ای بکوشیم که قدرت کار گروهی، حس پیروزمندی، عشق به خرد و دانستن، رسم اطاعت از مهتر، میل به اتحاد، احترام به هم نوع و خلیل دیگری را دارد که مردمان ما را آماده برای آینده ای بهتر از این میکند.                  .ء
ایران باستان
ایران باستان علیرغم قدرت نظامی بزرگش، از نظر علمی، فرهنگی و فلسفی در برابر یونان باستان چیز قابل مطرحی نبود. یونان باستان یکی از بزرگترین فرهنگهای جهان تا به امروز بوده و از خیلی نظرها برتر اروپا و آمریکای امروز بود.


کتابهای تاریخ به زبان پارسی


 در اکثر کتابهای تاریخ به زبان پارسی، مقدار بسیار بسیار زیادی شکر وعسل تمجید از ایران اضافه شده است. این عادت زیاد به شکر و شیرینی موجب میشود همه چیز دیگر به کام خواننده ایرانی تلخ جلوه کند. ما حتی در ترجمه ها دخل و تصرف میکنیم و قسمتهایی را سانسور میکنیم.     ء

 حتی شجاع الدین شفا نمیتواند از بزرگ گویی و تملق در مورد ایران دوری کند و به رسم ایرانی تمجید های اشتباهی از ایران میکند که از نظر تاریخی یا غلط هستند یا بچگانه.  مثالا میگوید، اگر مسیحیت و اسلام بر جهان چیره نشده بود، شاید جهان امروز پیرو مذاهب ایرانی مانند میترا و مانی میبود چون در سده ی قبل از میلاد، دین میترا از ایران به کل امپراتوری روم سرایت کرده بود.  این حرفها بسیار اشتباه و مضحک هستند.  اولا آن مانی گری و آن میترا پرستی که به روم رسید یکی از ده ها اعتقادات عجیب غریبی بود که در آنزمان مد شده بود و میترا به هیچوجه تمام امپراتوری روم را قبضه نکرد.  جالب اینجاست که علت این کشش مردم روم و مخصوصا طبقه سرباز به خرافات (عرفان) به خاطر کشتارها و مرگهای زیاد در طی سالهای مدید بود که هر مردمی را از دین خود به سوی خرافات میبرد و این نتیجه جنگهای بسیار با ایران و دیگران بود. دوم، این مذاهب فرم بسیار تغییر یافته ای پیدا کردند و بیشتر تبدیل به فرقه های عجیب و غریب و زیر زمینی و پر از خرافات شدند و سوم، اگر میترا، زرتشت و یا مانی گری حتی در حالت اصلی خود امروز جهان را گرفته بودند، باز یک جهان مذهبی داشتیم با هزار اوهام مذهبی.  این چه جای افتخار است؟     ء

  ما چرا نباید آرزو کنیم خرد و دید مستقیم به جهان بر جهان حاکم باشد و حتما به دنبال تسلط دین ساختگی خود باشیم و نه دین ساختگی دیگران.  به هر حال، مسیحیت و اسلام هم که هر دو مقدار زیادی از اوهام ایرانی قرض کرده اند و از یهودیت و ما باز جنگ هفتاد دو ملت داریم.  مانی و مزدک هم بسیار از زرتشت و میترا نسخه برداری کرده بودند و باز پوست مزدک زنده زنده کنده شد.     ء
  
حافظ
در ایران از حافظ چنان بتی ساخته شده  به عنوان دژی در برابر تفکر دینی. باز آن تفکر سیاه و سپید ایرانی مردم را متقاعد میکند که دشمن دشمن، دوست است. اگر ساختن دیوار ۴۵ درجه به سمت راست نتیجه نداد، دیوار بعدی را با زاویه ۴۵ درجه به چپ بنا کنیم.  همیشه به گونه ای کج.

فلسفه خیام: فلسفه ای بر علیه خرد و عمل

انسانیت
تاریخ  هخامنشی وافتخارات تقلبی (مانند منشور تبلیغاتی کوروش کشور گشا که به منظور تعریف و تکریم از خود نوشته شده) و
نژاد و زبان خود را کنار نهیم و بگوییم به حکم انسان بودن ما میتوانیم بسازیم مانند گروهی انسان تنها مانده در جزیره ای.  به اشکالات خود و آنچه ما را فلج و بی عرضه میکند بنگریم.  تمام عناصری که ما را خود خواه می کند را شناسایی کرده و از تغذیه فکری کودکان خود خارج سازیم.  ما به کودکان خود از یک سالگی درس لوس بودن و خود خواهی میدهیم.  مقایسه رفتار اجتماعی کودکان ایرانی و غربی در مدارس آمریکا و اروپا تکان دهنده است.  کودکان ایرانی به طور میانگین بسیار بیشتر در حال داد و فریاد و به هم ریختن و کتک زدن هستند.  آنوقت شما با ایرانیانی آشنا میشوی که در این کشور ها به دنیا آمده اند و احساس بیگانگی میکنند که چرا با غربیها نمیتوانند اخت باشند و فقط با ایرانیها رفت و آمد می کنند.  ما نسلی که قابلیت هدایت جامعه را داشته باشد بوجود نمی آوریم، بلکه، نسلی خود خواه که در گیر منم منم است.  ایرانیها در همه جا در تکروی موفقند و در کار گروهی افتضاح.     ء


زاویه نگاه
بد نیست ما فرهنگ و تاریخ خود را از چشم دیگران مطالعه کنیم، اول سوزنی به خود زنیم و بعد جوال دوزی بر دیگران.  سعی کنیم وضعیت خود را آنطور که هست ببینیم و سپس به ترمیم آن بر آییم. یعنی این فرهنگ و تاریخ و نژاد را  دمی فراموش کنیم و ببینیم که در درجه اول همه مشتی انسانیم و بر تر از حیوانات در خرد.  یعنی نسل بعد از نسل باید بتوانیم جهانی بهتر بیافرینیم.  حیوانات نسل پس از نسل توفیری در زندگی نمی یابند ولی ما ایرانیها زندگی خود را بد تر هم کرده ایم، یعنی پست تر از حیوان.


ایرانیان نمیدانند که آنها در صحنه جهانی از بی آبرو ترین مردمانند. بی آبرو تر از اعراب.  از زمان حملات هخامنشی به یونان، ساسانی ها به روم، تا اسلام تا غزوه ها تا شیعه تا سفر نامه های اروپاییان در قرنهای ۱۷، ۱۸ و ۱۹ میلادی که ایرانیان را مردمی دروغگو و ایران را تله ای خاک و خرابه قلمداد میکردند تا انقلاب احمقانه اسلامی و گروگان گیری و کتاب "بدون دخترم هرگز" تا سنگسار ها و بی عرضه گیهای مردم ایران امروز در برابر سیاست درونی خود تا کثافت کاریهای بی حد ایرانی ها در خارج از کشور. بد نیست ایران و ایرانی از خواب بر خیزد.  ما تشنه ی افتخاریم ولی افتخار بدون خرد!     ء
  

No comments:

Post a Comment