انحطاط ایران به نظر من از قرن ۱۲ شروع شد و در قرن ۱۳ (سعدی) و ۱۴ (حافظ) ایران مسیر قهقرایی را طی میکرد. جالب است که از حافظ و مولوی با احترام صحبت کنیم چون شاید بدانید که من این شاعران را تبلور فلسفه شکست در میان ایرانیان میدانم. اکثر ایرانیان حرف حساب این شاعران را نمیدانند. ء
سعدی که کارش سوء استفاده از بچه های زیر سن بود ونوشتن اشعاری با اظهار عشق دروغین برای به دست آوردن دل آنها. با شوق و افتخار نیمی از جملاتش را به عربی میگفت و چیزی جز پند های دهاتی وار ندارد که به درد یک ادم کم عقل میخورد.
مولوی که اعتقاد داشت یک نیروی نهانی خدا گانه جهان را میچرخاند و نه همه چیز آگاه است. و اکثر حرف های حسابش از یونانی ها کپی شده بود. ء
حافظ که *مخصوصا* نظریات ضد و نقیض می دهد تا در هم و بر هم باشد مانند یک نقاشی آبستره تا هر کس تا اباد به خیال یک تفکر ژرف در اشار او غرق شود و چیزی نیابد. زیرا با داشتن همه جور بر چسب میتوان محبوب همگان بود. بیش از نیمی از اشعارش فاقد ارزش هستند و تکراری. شاید کمتر از ۲۰ غزل داشته باشد که ظاهری گیرا دارند ولی آنها را هم اگر تجزیه کنید، می بینید تفکر ژرفی در آن نیست و همه بازی با کلمات. مانند این شعر که اول جالب به نظر می آید و با نگاه دقیق به ابیات واژه بازی میشود: "در ازل پرتو حسنت ز تجلی دام زد ..." ء
No comments:
Post a Comment